افراد سرشناسی همچون بنجامین و فرانکلین و راکفلر، بهواسطهی برخی عادات و فعالیتهای خودشان در تاریخ امریکا ماندگار شدهاند. آنها برای مردمان امروز چه پیامی دارند؟
در سال ۲۰۱۵، الکساندر همیلتون از جهت پیشرفت در کار خود و پیش بردن آن بهطرزی مطلوب در مجموعهی Musical Hamilton مورد تحسین و توجه قرار گرفت. وی بهعنوان فردی شناخته میشد که سختتر کار میکند، هوش و درایت بیشتری دارد و اینکه کارش را با اتکا بهخود آغاز کرده است.
در مجموعهی Saturday Night Live و در یکی از قسمتهای سال ۲۰۱۶ آن، بنجامین فرانکلین بهعنوان یک مهمان داستانی در اولین جشن شکرگزاری حاضر میشود. در مجموعهی کمدی Set It Up که توسط شرکت نتفلیکسساخته شده، یکی از شخصیتهای داستان، داراییهای مالی خود را در یک رستوران فوقالعاده ارزیابی میکند و این جمله را بر زبان میآورد: «من راکفلر نیستم.»
مسلما دلیل خاصی دارد که این افراد قوی تاریخی، صدها سال بعد از عصر خودشان نیز در تئاتر، تلویزیون و فیلمها به طور مرتب مورد توجه واقع می شوند: هنگامی که صحبت از ثروت، بشردوستی و کسبوکار به میان میآید، این افراد جایگاهی افسانهای پیدا میکنند. فرقی نمیکند که مدیر ارشد یک شرکت و بهدنبال توصیهای از بزرگان، یا یک کارآفرین و برای اولین بار بهدنبال انگیزه و الهام در کارتان باشید؛ در اینجا ۶ شخصیت بزرگ و برخی از بهترین توصیههای آنها در دنیای کسبوکار را مرور میکنیم.
الکساندر همیلتون
او در نامهای در سال ۱۷۶۹ مینویسد:
جاهطلبی من زیاد است؛ از همین رو من تملق یا حرکتهای یک فروشنده یا فردی مشابه آن را در قبال دارایی و موقعیت خودم حقیر میشمارم. من برای بالا بردن جایگاه خود، مشتاقانه دوست دارم جان خودم را در معرض خطر قرار دهم؛ اما شخصیتم را نه، و در این زمینه آماده شدن برای آینده را همواره مد نظر دارم.
همیلتون در جزیرهای در کارائیب و در خانوادهای فقیر به دنیا آمده و این نامه را در سن ۱۲ سالگی نوشته و درمورد خود و حرفهاش رویاهای بزرگتری را در سر پرورانده است. در ۱۷ سالگی و در هنگامی که طوفان خانهی او را ویران کرد (پس از این اتفاق بهعنوان یک کارمند جزء مشغول به کار شد) گزارشی از فاجعه را در روزنامهی محلی نوشت.
بازرگانان محلی مهارت وی را دریافتند و برای فرستادن او به آمریكای شمالی بهمنظور تحصیل جمع شدند. همیلتون یک پدر بنیانگذار و قهرمان سیستم اقتصادی ایالات متحده است؛ اما همهی اینها با رویاهای بزرگ و عزم بیمانند او آغاز شد. همیلتون دوست داشت بهعنوان پدر بنیانگذار و یک قهرمان در سیستم اقتصادی امریکا شناخته شود و راه خود را با همین هدف ادامه میداد. او همواره خود را در حال آمادهسازی برای آینده میدید و این نوع استدلال در همهی عرصههای سرمایه گذاری و تجارت بسیار ارزشمند است.
بنجامین فرانکلین
بنجامین فرانکلین در زندگینامهی خود در سال ۱۷۸۹ مینویسد:
تنها عادتی که آن را همیشه حفظ کردهام، استفاده از جملات و تعابیر معتدل در بیان نظراتم بوده است. وقتی وارد موضوعی میشدم که احتمال بهوجود آمدن مشاجره و اختلاف نظر در آن بود، از کلماتی همچون «مطمئنا» و «بدون شک» یا هر چیز دیگری شبیه این که جنبهی مطلق بودن و قطعی بودن آن دیدگاه را تقویت کند، استفاده نمیکردم.
بلکه بهجای آنها از عباراتی مثل «برداشت یا درک من این است که فلان موضوع میتواند چنین باشد»، «به نظر من» یا «من به این دلیل و به آن برهان چنین فکر میکنم» یا « تصور میکنم که چنین باشد» یا «اگر اشتباه نکرده باشم چنین است» بهره میبردم. باورم این است که چنین عادتی برای من بسیار مفید و سودبخش بود.
فرانکلین، یکی از پدران بنیانگذار کشور امریکا و نویسندهی کتاب «راه بهسوی ثروت»، مخترع سرشناسی هم بود و از همین رو او بهطور گسترده بهعنوان پدر الکتریسیته نیز شناخته میشود. وی بیشتر موفقیت خود را مرهون این واقعیت میداند که همیشه یک خوانندهی پراشتیاق بوده است. وی نیاز و میل خود به دانستن را اغلب با کتابهای جدیدی که در اواخر شب مطالعه میکرده، سیراب میکرده است.
فرانکلین همچنین عاشق بحث بود و بههمین دلیل عادت کرده بود که هرگز از واژههای مطلقگرایانه استفاده نکند؛ مگر در مواقعی که موضوع مورد بحث او از نظر علمی هم مطلقا درست بوده باشد.
همانطور که گفتیم او از الفاظی با بار مطلقگرایانهی کمتر و گرایش بیشتر به میانهروی برای بیان نظرات خود بهره میبرده است. بهباور فرانکلین، مهم است که به چنین شیوهای صحبت کنیم. در غیر این صورت، اگر با ادبیات مطلقگرایانه صحبت کنید و چیزی را اشتباه بگویید، احتمالا دیگران از یادآوری یا تصحیح اشتباه شما خودداری خواهند کرد و این یک معنی دارد: متوجه اشتباه خودتان نمیشوید و آن را یاد نخواهید گرفت.
این ذهنیت زبانی برای هر شخص برجستهای در دنیای کسبوکار، بهویژه در جلسات، بیانیهها و مصاحبهها حیاتی است. سخن گفتن با احتیاط و میانهروی یکی از نشانههای اشراف فرد و وسعت اطلاعات او است، زیرا موارد کمی در زندگی واقعا حقیقت دارند.
اندرو کارنگی
اندرو کارنگی در سال ۱۸۸۹ نوشته است:
ما هزاران نفر از کارگران را در کارخانه و در معدن گرد هم آوردهایم؛ از افرادی که کارفرمایان هیچ شناختی از آنها ندارند تا کارگرانی که بهخوبی شناخته شده هستند. تمام مراودات بین آنها در نهایت پایان مییابد. اختلافات طبقاتی عمیقی در این شرایط بهوجود میآیند؛ بهطور معمول، عدم شناخت متقابل منجر به عدم اطمینان متقابل میشود.
هر طبقهای عاری از هرگونه همدردی با افراد دیگر طبقات و برای مرتبط دانستن هر پدیدهی ناامیدکننده یا بیاعتباری با آن طبقه مستعد میشود و اغلب بین کارفرما و کارمند، بین سرمایه و نیروی کار و بین غنی و فقیر اصطکاک و تنش بهوجود میآید.
کارنگی در کتاب انجیل ثروت توضیح میدهد که چرا او بخش عظیمی از درآمد خود را (حدود ۳۵۰ میلیون دلار در سال ۱۸۸۹ دلار) به دانشگاه ها، کتابخانهها و دیگر سازمانها اهدا کرده است. اما کارنگی، مرد پرنفوذ عرصهی تجارت فولاد، رهبر کسبوکار و یک انسان نیکوکار در این کتاب به بررسی نیمهی خالی لیوان سرمایه داری می پردازد.
با اینکه کارنگی بر این باور خود پافشاری میکند که مزایای رقابت بیشتر از جنبههای منفی آن است؛ ولی می پذیرد که قطع ارتباط بین کارفرمایان و کارکنان و همینطور اختلاف بین طبقهی ثروتمند و کارگر موضوعی است که باید به آن توجه شود. هر مدیر اجرایی موفقی باید به این موضوع دقت کند و برای کارمندان و مشتریان کسبوکار خودش در دسترس باشد.
جان دی. راکفلر
جان دی. راکفلر در کتاب سال ۱۹۰۹ خود نوشته است:
انتقاد حسابشده، هوشمندانه و منصفانه همیشه ارزشمند است و همهی کسانی که خواهان پیشرفت هستند، باید از آن استقبال کنند. من تا به حال با انتقادات ناگوار و منفی هم روبرو شدهام. اما واقعا می توانم بگویم که آن انتقادها نه من را ناراحت کرده و نه اینکه احساس بدی در قبال فرد مطرحکننده برای من بهوجود آورده است.
از طرفی هم اگر بخواهم صریح باشم، ترجیح میدهم مورد نقد افراد باوجدان و وظیفهشناس قرار بگیرم. مهم نیست که بدبینها تا چه اندازه سروصدا کنند! ما میدانیم که جهان بهطور پیوسته و بهسرعت در حال پیشرفت است و این مورد خوبی است که ما باید در لحظات افسردگی و تحقیر خودمان به یاد داشته باشیم.
راکفلر یک تاجر سرشناس و قدرتمند نفتی بود. وی تاجری برجسته و مردی نیکوکار بود. او بهعنوان یکی از ثروتمندترین مردان تاریخ شناخته میشود و اولین میلیاردر آمریکا نیز بوده است. دارایی کلی او در سال ۱۹۱۸ میلادی به ارزش ۱.۲ میلیارد دلار بود؛ اما این مبلغ در سال ۲۰۱۷ معادل با حدود ۲۱ میلیارد دلار خواهد بود. با این حال وقتی این مرد در حال ساخت شرکت افسانهای خود Standard Oil بود، درمورد انتقادهای ناظران نگرانی به خود راه نمیداده است.
او انتقادهای سنجیده را مورد توجه قرار میداده و از آنها برای تقویت خود در مسیر رسیدن به اهدافش بهره میبرده است؛ ولی هیچ وقت هم اجازه نمیداده است که انتقادهای غیرسازنده یا نسنجیده، انرژی و انگیزهاش را از بین ببرد. هر رهبری در دنیای کسبوکار باید بهخوبی به این شیوه توجه و به آن عمل کند. آنها باید همهی انتقادها را بشنوند؛ اما اجازه ندهند که برخی نظرات موجب انحراف شرکت و کسبوکار از مسیر درست خود شود.
مادام سی. جی. واکر
خانم C.J. Walker در سخنرانی خود در سال ۱۹۱۲ گفت:
من زنی هستم که از مزارع پنبهی جنوب به اینجا آمده است. من از آنجا به بخش شستشوی ظروف رفتم. سپس به آشپزخانه و بخش پخت غذا ارتقا یافتم و از آنجا بود که وارد کسبوکار تولید کالاهای مربوط به موی سر و زیبایی شدم. من کارخانهی خودم را در زمین خودم ساختم.
واکر نخستین میلیونر خودساختهی زن در ایالات متحده به حساب میآید. او ثروتش را بهواسطهی راهاندازی موفقیت آمیز خطوط تولید محصولات مراقبت از مو و ایجاد بازار برای این محصولات در میان زنان سیاهپوست به دست آورد. سیستم مراقبت مویی که او توسعه داد (که ترکیبی از لوسیونها و استفاده از شانههای فلزی بود) بعدها بهعنوان سیستم واکر شناخته شدند.
استعداد خاص او در ارتقای خودش باعث شد تا هم وفاداری مشتریان و هم وفاداری هزاران نفر از فروشندگان نسبت به او تثبیت شده و ادامه یابد. اما گذشتهی واکر باعث شده بود تا وی در قیاس با همترازان خود مجبور به تلاش بیشتری باشد. پدر و مادر واکر بردههای بهتازگی آزادشدهای بودند که واکر نخستین فرزند آزاد آنها محسوب میشد. او کل فعالیت خود را با تنها ۱.۵ دلار سرمایه آغاز کرده است. وی در همان سخنرانی اشاره کرده است:
دختران و زنان همتبار ما نباید از به عهده گرفتن مسئولیت کسبوکار و تلاش برای پیشرد آن ترسی داشته باشند. و با بردباری و حوصله، فعالیت اقتصادی نزدیک، تلاش بیوقفه و حضور نزدیک در دنیای کسبوکار، بتوانند از شماری از فرصتهای تجاری که همواره در دسترسشان قرار دارد، استفاده کنند.
هنری فورد
هنری فورد در کتاب خود در سال ۱۹۹۲ مینویسد:
قدرت و ماشینآلات، پول و کالا تنها زمانی سودمند هستند که زندگی آزاد ما را مختل نکنند. آنها وسیلههایی برای رسیدن به یک هدف هستند. بهعنوان مثال من ماشینهای فورد را بهعنوان ماشینهای صرف در نظر نمیآورم. اگر چنین بود، دوست داشتم کار دیگری انجام دهم.
من این خودروها را بهعنوان مدرک مشخصی از کارکرد درست یک نظریهی کسبوکار در نظر میگیرم و امیدوارم که این موضوع چیزی فراتر از یک نظریهی کسبوکار باشد؛ نظریهای که بهدنبال تبدیل این جهان به جایی بهتر برای زندگی است.
فورد یکی از مشهورترین و موفقترین مردان عرصهی کسبوکار در تاریخ است. او نوآور تولید انبوه و بنیانگذار شرکت فورد موتور بود. خودروی مدل T فورد بهعنوان نخستین خودرویی در نظر گرفته میشود که آغازگر ورود خودروهای مقرون به صرفه و اقتصادی برای خریداران عادی بوده است. بین سالهای ۱۹۰۸ تا ۱۹۲۷ حدود ۱۵ میلیون دستگاه از این خودرو فروخته شده است.
در حالی که فورد از ثروت قابل توجهی برخوردار بود و دارایی ۱۰۰ میلیون دلاری او معادل با ۱.۸ میلیارد دلار زمان حال است، وی دائما تاکید داشت که این پول باید وسیلهای برای آزادی و رهایی بشر باشد و اگر غیر از این باشد هیچ ارزشی ندارد. او بهطور کلی درمورد کسبوکار و تجارت هم چنین حسی داشت. هر گونه سرمایه گذاری باید در نهایت برای تبدیل جهان به جای بهتری برای زندگی تلاش کند. وجود این ارزش ذهنی میتواند در تشویق و تهییج موفقیت بلند مدت هر رهبر کسبوکاری مفید باشد.
مجله خبری ایکسب، بازتاب اخبار و گزارشهای صنعت و اقتصاد ایران و جهان