کارآفرین در هر بخش اقتصادی و حتی اجتماعی نوآور است و فضای موجود را تغییر میدهد. کارآفرین تنها انباشت سرمایه انجام نمیدهد بلکه با تبدیل سرمایه متغیر به سرمایه ثابت رشد پایدار را با تخصیص بهینه تولید ازجمله ثبات دستمزدها و منضبط کردن تولید، ایجاد میکند.
او سازمان اجتماعی کار را مرتباً دگرگون میکند تا کارایی و بهرهوری را افزایش دهد. بنابراین بسیار روشن است که تنها کارآفرینان میتوانند فضای اجتماعی و اقتصادی موجود را تغییر دهند.
تغییر فضای جامعه یکی از موضوعات مورد مناقشه است. همواره این بحث مطرح بوده است که چه کسانی میتوانند فضای موجود جامعه را تغییر دهند. هدف این یادداشت مروری تاریخی بر تجربه کارآفرینان ایرانی در برهههای مهم تاریخی در جامعه ایران است و نشان خواهد داد که چگونه آنان توانستهاند از وضعیتهای پیچیده و گردنههای خطرناک، اقتصاد و جامعه ایران را عبور دهند. تعریف کارآفرین نیز بهتنهایی میتواند بر این گفته صحه بگذارد.
جوزف شومپیتر یکی از معدود اقتصاددانانی است که تعریف جامع و جامعهشناختی از کارکرد کارآفرینانه ارائه کرده است. او معتقد بود که کارآفرینی چیزی نیست جز نوآوری – یعنی معرفی ترکیب جدیدی از منابع تولید که وقتی با اعتبار و اعتماد ترکیب شود جریان ایستای زندگی اقتصادی (زندگی در جامعه و اقتصاد سنتی و راکد) را بر هم میزند و طرح جدیدی را ایجاد میکند. بر اساس این تعریف کارآفرینان شرایط عرضه را تغییر میدهند.
کارآفرین در هر بخش اقتصادی و حتی اجتماعی نوآور است و فضای موجود را تغییر میدهد
کارآفرین در هر بخش اقتصادی و حتی اجتماعی نوآور است و فضای موجود را تغییر میدهد. کارآفرین تنها انباشت سرمایه انجام نمیدهد بلکه با تبدیل سرمایه متغیر به سرمایه ثابت رشد پایدار را با تخصیص بهینه تولید ازجمله ثبات دستمزدها و منضبط کردن تولید، ایجاد میکند. او سازمان اجتماعی کار را مرتباً دگرگون میکند تا کارایی و بهرهوری را افزایش دهد. بنابراین بسیار روشن است که تنها کارآفرینان میتوانند فضای اجتماعی و اقتصادی موجود را تغییر دهند.
در اوایل دهه 1300 شمسی وقتی فضای یأس اجتماعی حاکم بود و کشور دستخوش آشوب بود و کمتر کسی حاضر بود کاری انجام دهد عطاءالملک دهش، مهندسی که درسهایش را در ایران و هندوستان خوانده بود و مردی فعال و خوشفکر بود با زحمت زیاد و سرمایه کم درصدد واردکردن کارخانه پارچهبافی برآمد و با مسافرت به آلمان و اقداماتی که لازم بود اسباب و لوازمات کارخانه را تدریجاً وارد کرد. در آن زمان یکی از مشکلات بزرگ، نبودن راه خوب و پلهای محکم در بین راه بود که ادوات سنگین کارخانه را بتواند به اصفهان برساند و همچنین اتومبیل بارکش شهری که دیگهای بخار را حمل کند نایاب بود. ولی این مرد فعال با زحمات فراوان مقصود خود را برآورده کرد و مشغول ساختن محل کارخانه در کنار رودخانه تحت سرپرستی شونمان آلمانی شد که سوابق زیادی در تحولات ایران داشت.
او در اواسط کار پولش تمام شد و ناچار به حاج محمدحسین کازرونی، که یکی از تجار معروف و مشهور اصفهان بود متوسل شد و با تدبیر و وعدههای امیدوارکننده و توضیح نتیجه استفاده فراوان از کارخانه او را بهعنوان شریک وارد کار کرد. حاج محمدحسین کازرونی کارآفرینی بود که سواد چندانی نداشت اما فعال و باهوش بود و دارای املاک و مستغلات زیاد و تجارتخانه و شرکتهای متعدد بود. خودش تعریف کرده بود که در ابتدا موقع جمعآوری شیره تریاک به دهات اطراف میرفتم و باقیمانده شیره تریاک را که در صحرا روی گرز خشخاش باقیمانده بود جمعآوری میکردم و با زحمات فراوان با طبق بر روی سر به اصفهان میآوردم و آرزو داشتم خداوند به من آنقدر استطاعت بدهد که یک قاطر خریداری کنم و سواره به دهات اطراف بروم تا اینکه خداوند آرزوی مرا برآورده کرد و از جمعآوری شیره تریاک و بعداً خرید شیره و حمل به شهر تدریجاً به کشت و تجارت آن ادامه دادم.
در این سالها افراد دیگری از کارآفرینان وطندوست نیز در اوج یأس اجتماعی واردشده بودند و با کمک یکدیگر چهره اقتصاد ایران را تغییر دادند.
این دو نفر با یکدیگر بهجایی رسیدند که بهزودی کارخانه «وطن» را تأسیس کردند و لباس مدارس و مأموران دولت را با تولیدات پارچه وطنی از کارخانه وطن دادند و نیز برای خرید پارچه احتیاجات ارتش کمک بزرگی کردند و کارخانه آنها توانست به کار خود ادامه دهد. بعد از اینها دیگران هم به میدان آمدند و کارخانههای دیگری در اصفهان دایر شد. کار به جایی رسید که در سال 1320 در شروع ورود متفقین به ایران شهر اصفهان مرکز صنعتی ایران و خاورمیانه شده بود. در این سالها افراد دیگری از کارآفرینان وطندوست نیز در اوج یأس اجتماعی واردشده بودند و با کمک یکدیگر چهره اقتصاد ایران را تغییر دادند.
درست است که توسعه اقتصادی در دوره پهلوی اول بیشتر در نیمه دوم حکومت رضاشاه صورت گرفت و هرچه دولت بیشتر مستقر میشد بهتر میتوانست سیاستهای خود را اجرا کند اما بدون وجود کارآفرینان کشور از بحران و یأس اجتماعی بیرون نمیرفت. دولت پهلوی اول در سال 1310 اداره کل دیگری به نام تجارت تأسیس کرد. اداره کل تجارت در حقیقت ناظر و عامل پیشرفت امور اداره کل صناعت و اداره کل معادن بود زیرا اداره کل تجارت وظیفه داشت به طرح برنامههایی بپردازد که باعث تقلیل واردات صنعتی ایران شود و بتواند معادله صادرات و واردات را حفظ کند. بنابراین از همان ابتدا به مسئله انحصار تجارت خارجی توسط دولت توجه کرد. تأسیس این اداره گام بزرگی در جهت بهبود صنعت سبک در ایران بود.
در نخستین کنفرانس رؤسای اتاقهای تجارت در محل اتاق بازرگانی مقرر شد با در نظر گرفتن نیازهای وارداتی کشور، اولویت نیازها، حمایت و ترویج فرآوردههای داخلی همچنین در جهت پیشرفت صنایع و کشاورزی تصمیماتی اتخاذ شود
با تأسیس اداره کل تجارت، در تهران و شهرستانها اتاق تجارت به وجود آمد و نخستین کنفرانس رؤسای اتاقهای تجارت در محل اتاق بازرگانی زیر نظر عبدالله یاسایی، رئیسکل تجارت تشکیل شد. در این کنفرانس مقرر شد با در نظر گرفتن نیازهای وارداتی کشور، اولویت نیازها، حمایت و ترویج فرآوردههای داخلی همچنین در جهت پیشرفت صنایع و کشاورزی تصمیماتی اتخاذ شود. تصمیمات یادشده تابع مقرراتی شد و درنتیجه صادرات مرغوب تشویق میشد و صادرکنندگان از حمایت و کمک ارزی دولت برخوردار میشدند. بدین ترتیب اداره کل تجارت برنامهریزیهایی را درزمینه صنعت صورت داد. این اداره یکی از مهمترین مراکز اختصاصی برنامهریزی صنعتی در دوره پهلوی اول محسوب میشد.
از سال 1312 دولت حمایت خود را از صنایع به طرز قابلملاحظهای افزایش داد. بودجه صنایع از سال 1312 تا 1320 تقریباً 50 برابر شد. بیشتر این بودجه به مصرف تأسیس کارخانههای ماشینی و مدرن رسید که عمدتاً به تولید قند و شکر (مصرف روزانه مردم)، محصولات نساجی (مصرف مردم شهر و روستا که به دلیل داشتن خاستگاه کشاورزی این بخش را نیز تقویت میکند)، و مصالح ساختمانی (برای ساختوساز و توسعه شهری) اختصاص یافت. نیروی کار صنعتی نیز از 1310 تا 1320 ده برابر شد. بخش خصوصی به صنعت نساجی وارد شد و بیشتر صنایع نساجی به ترتیب در اصفهان، کاشان و قزوین تأسیس شدند. مطالعات نشان میدهند که دو تن از خانوادههای تجاری که صنعت نساجی تأسیس کردند از تجاری بودند که سابقهای در این صنعت نداشتند، بهطور مثال، همانطور که ذکر شد محمدحسین کازرونی. بعد از کارخانه وطن، در سال 1314 نیز کازرونی بهاتفاق عدهای از تجار اصفهان، جهت تهیه منسوجات پنبه، شرکتی به نام شرکت ریسندگی و بافندگی زایندهرود تشکیل دادند. این شرکت درخواست اجازه تأسیس یک باب کارخانه ریسندگی و بافندگی در اصفهان را به اداره کل صناعت و فلاحت داد.
در همین زمان نیز عدهای از تجار تبریز جهت تأسیس یک کارخانه نساجی در قزوین تقاضایی به اداره کل صناعت و فلاحت ارائه کردند. در این تقاضا تصریح شده بود که کارخانه منحصراً جهت نساجی بوده و این کارخانه نخهای محصول کارخانههای نخریسی داخلی را مصرف خواهد کرد. بهموجب درخواستهای یادشده هیئتوزیران در جلسه 18/1/1314 بر طبق پیشنهاد اداره کل صناعت تصویب کرد اجازه تأسیس دو باب کارخانه ریسندگی و بافندگی در اصفهان و قزوین بدین شرح داده شود: 1. به تقاضای شرکت ریسندگی و بافندگی زایندهرود یک باب کارخانه ریسندگی و بافندگی برای تهیه منسوجات پنبه در اصفهان (به قیمت 4 میلیون ریال)؛ 2. به تقاضای آقایان حاج میرزا حسن خسروشاهی و برادران و حاج حسین شالچیلار و برادران یک باب کارخانه نساجی جهت تهیه پارچههای پنبه، پشم و نخ در قزوین (به قیمت 2 میلیون ریال). بنابراین، در این دهه این افراد ازجمله کسانی بودند که فضای کشور را تغییر دادند و هم مردم را امیدوار کردند و هم مشوق سایر کارآفرینان شدند.
خلیل ارجمند بود باوجوداینکه میتوانست در خارج بماند و موقعیت شخصی بهتری داشته باشد به تهران آمد و مشغول تدریس در دانشکده فنی دانشگاه تهران شد و کارخانه ارج را تنها با سه دهنه مغازه در جنوب تهران راهاندازی کرد
در سال 1316 دانشجویانی که به خارج اعزام شده بودند کمکم به کشور بازمیگشتند و در سازمانهای دولتی و بخش خصوصی شروع به کار میکردند. یکی از این افراد خلیل ارجمند بود که باوجوداینکه میتوانست در خارج بماند و موقعیت شخصی بهتری داشته باشد به تهران آمد و مشغول تدریس در دانشکده فنی دانشگاه تهران شد و کارخانه ارج را تنها با سه دهنه مغازه در جنوب تهران راهاندازی کرد. در آغاز تنها تعدادی انگشتشمار با او کار میکردند. او از همان شروع، کار را اصولی صورت داد؛ انتخاب نام ارج توسط خلیل ارجمند، بنیانگذار کارخانه ارج، هم شکل و هم محتوا داشت، برخی نیز آن را سه حرف اول نام فامیل بنیانگذار آن میدانند، برخی نیز سه حرف اول سه کارکرد اصلی کارخانه ارج یعنی آهنگری، ریختهگری و جوشکاری. اما مقام و اعتبار واقعی ارج با محتوای مردمی کارش آغاز شد. خلیل ارجمند شاگرد ممتازی در میان اولین بورسیههای خارج از کشور بود که در سال ۱۳۰۸ به فرانسه اعزام شد و از نخستین دانشآموختگان اروپا و فارغالتحصیل دانشکده مهندسی سانترال پاریس بود. بعد از بازگشت سالها در دانشکده فنی دانشگاه تهران تدریس کرد.
او از نسل بعد از انقلاب مشروطیت بود که با دیدن پیشرفتهای غرب در آرزوی ترقی کشور خود بودند. بعد از پایان خدمت نظاموظیفه در سال ۱۳۱۶ کارخانه ارج را تأسیس کرد و تا زمان مرگ ناگهانیاش در سال ۱۳۲۳ خدمات مختلفی به مردم، وزارتخانهها و سازمانهای مختلف کرد. اولین کارهای ارج بر اساس گرفتن سفارشهای صنعتی بود.
در زمان جنگ جهانی دوم که قیمت لاستیک ماشین به دلیل توقف وارداتش بسیار بالا رفته بود، اقدام به ساخت لاستیک در کارخانهاش کرد. اما مهمترین و مردمیترین کار مربوط بود به ساخت رختشویخانه در جنوب تهران. در سالهای دهه ۱۳۲۰ مردم جنوب تهران از نعمت لولهکشی آب محروم بودند درحالیکه تمامی آبهای شمال تهران به جنوب میرفت. وقتی مهندس ارجمند اولین چاه را ساخت با شادی مردم روبهرو شد، گویی معجزهای رخ داده است. پمپهای برقی را در چاههایی به عمق 3 تا 60 متر کار میگذاشت تا مردم از آن استفاده کنند. محل کارخانهاش ابتدا در خیابان سیمتری نظامی بود. بعد به خیابان شوش رفتند. در سال ۱۳۲۳ هنگام بازدید یکی از این چاهها، کابلی که او را به ته چاه برای بازدید از پمپ برقی میبرد پاره شد و براثر برخورد سرش با دیواره چاه درگذشت. روایت میکنند که تشییعجنازهاش در خیابان تخت جمشید (آیتالله طالقانی) که هنوز آسفالت نشده بود با شرکت دهها هزار نفر برگزار شد و مهندس بازرگان نیز در مراسم ختم او از خدماتش تجلیل کرد.
درواقع در همین مدت کوتاه فعالیت، کار مهندسی را چنان مهم نشان داد که در میان فامیل و جامعه آن زمان به بعد بسیاری از جوانان آرزوی مهندس شدن داشتند. او نیز یکی از افرادی بود که تلاش کرد تا فضای یأس اجتماعی را نهتنها قبل از جنگ بلکه در طول دوران جنگ دوم جهانی با کارآفرینیاش تغییر دهد. بعدها برادرانش کارخانه را توسعه دادند بهنحویکه هنوز بعد سالها که حتی تولید این کارخانه متوقف شده است برند ارج ارزش اجتماعی و اقتصادی بینظیری دارد و این نشان میدهد که خدمات کارآفرینان هیچگاه از بین نخواهد رفت و در تاریخ ثبت خواهد شد.
بعد از کودتای 28 مرداد علیه دولت ملی دکتر محمد مصدق بار دیگر فضای یأس بر ایران حکمفرما شد. در این دوره نیز کارآفرینان بودند که بر جو سنگین اجتماعی غلبه کردند و نهضت صنعتی ایران را پایهگذاری کردند
بعد از کودتای 28 مرداد علیه دولت ملی دکتر محمد مصدق بار دیگر فضای یأس بر ایران حکمفرما شد. در این دوره نیز کارآفرینان بودند که بر جو سنگین اجتماعی غلبه کردند و نهضت صنعتی ایران را پایهگذاری کردند. طولی نکشید که کارخانههای متعددی در کشور تأسیس شدند و به جای فروش کالاهای خارجی تحت لیسانس، تولید داخلی را جایگزین کردند.
خانواده لاجوردی و لاجوردیان در شرکت صنعتی بهشهر و قاسمیه و امیرصالح در شرکت پارس به تولید روغن نباتی شاهپسند و قو پرداختند و رقابت اقتصادی بینظیری را شروع کردند که مردم مهمترین نفعبرنده آن بودند. شرکتهای تبلیغاتی متعددی مانند شرکت فوکوپا به مدیریت فرهاد هرمزی تأسیس شدند و با ابتکارات خود چهره اجتماع و اقتصاد را تغییر دادند. صنعتگرانی چون مهندس فضلالله رهنما در اصفهان، محسن آزمایش در تهران، برادران القانیان در صنایع پلاستیک، حاج عبدالله مقدم در تولید فاستونی و برادران بهبهانی در تولید وسایل خانگی به همراه بسیاری دیگر که وارد کشور میشدند و به سرمایهگذاری میپرداختند روز به روز افزایش مییافتند. اینها کسانی بودند که برونرفت اساسی در فضای کشور صورت دادند.
علیرغم این فعالیتهای صنعتی، کشور در رکود بیسابقهای وارد شد. دکتر امینی روز 17 اردیبهشت 1340 یعنی فردای روزی که فرمان نخستوزیری را دریافت کرد، به رادیو تهران رفت و در آنجا طی نطق مفصلی وضع کشور را اسفناک اعلام کرد و گفت تنها راهحل ریشهکن کردن فساد و تباهی است – و باید دست افراد نادرست را قطع کرد. امینی مردم را به جهاد دعوت کرد. دو روز بعد یعنی روز 19 اردیبهشت علی امینی از شاه خواست که مجلس شورای ملی و مجلس سنا را منحل کند و شاه هم طی فرمانی دو مجلس را روز بیستم اردیبهشت 1340 منحل کرد. وضع مأیوسکننده بود طوری که کسی حاضر نبود آجر روی آجر بگذارد و هیچ کار اقتصادی انجام نمیشد، حتی خانه و ساختمانسازی و جادهسازی که آن موقع نیاز اول مملکت بود.
امینی وقتی که رفت هم مملکتی در حال رکود کامل را برای مردم گذاشت و رفت. بعد از او اسدالله علم مأمور نجات کشور از رکود خانمانسوز شد. شاهکار دکتر امینی – کسی که دکترای دولتی از فرانسه داشت- این بود که فقط در طی یک سال ایران را به رکودی دچار کرد که در تاریخ این مملکت سابقه نداشت. گویی کار بهجایی رسید که شاه هم دیگر تحمل حفظ او را نداشت و او را از کار برکنار کرد. علم اول کابینه خود را ترمیم کرد و دکتر علینقی عالیخانی را که تا آن موقع مشاور اتاق بازگانی بود و کارآفرینان را بهخوبی میشناخت با سمت وزیر بازرگانی و صنایع و معادن داخل کابینه خود کرد تا شاید او بتواند مانند دکتر شاخت تجارت و صنعت راکدشده کشور را دوباره زنده کند. یکی از معضلات کشور چگونگی خروج از بحران بود که چند مرحله طول کشید. اول در جلسات دولت بلایی که دکتر امینی به جا گذاشته بود، یعنی رکود اقتصادی، موردبحث قرار گرفت. اسدالله علم دید که این مشکل را با این هیئت دولت نمیتواند حل کند و جز این جوانی که تازه برای اولین بار وزیر شده هیچکدام از وزرا راهحلی برای خلاصی از این مخمصه به عقلشان نمیرسد.
بدینجهت او کوشش خود را متمرکز کرد به دیدگاه وسیع دکتر علینقی عالیخانی، این جوان تازه وزیر شده. معاون او دکتر نیازمند تعریف میکند که اولین مشکل عالیخانی در وزارت اقتصاد مبارزه با رکود فاجعهآمیزی بود که حکومت دکتر علی امینی از خود به جا گذاشته بود، بهاضافه دلسردی و تا حدی ترس و وحشت سرمایهداران، که دیده بودند یک روزی یکمرتبه و بدون مقدمه شاه مملکت – به خواست دولت امریکا – تمام املاک زمینداران را گرفته و به دهقانان داده بود و به جای آن چند ورق کاغذ به مالکان داده بود که هرسال بیایند و اقساطی را که دهقانان صاحب زمین شده بابت زمینشان به دولت خواهند داد (!) به جای قیمت املاکشان بگیرند. همه میدانستند که این یعنی عملاً مصادره املاک تمام مالکان.
عالیخانی با شناختی که از کارآفرینان داشت تصمیم گرفت که گروههای مختلف بازاریان و متخصصان را دستهدسته دعوت کند و نظر آنها را درباره چگونگی جلب سرمایه سرمایهداران و مبارزه با این رکود وحشتناک بخواهد
تا آن موقع دو گروه در ایران اقتصاد مملکت را میچرخاندند یکی مالکان که غذای مردم را تأمین میکردند و دوم بازار تهران که مایحتاج مردم را از خارج وارد میکرد و تولیدات کشاورزی را به خارج صادر میکرد. حال که مالکان از بین رفته بودند بازاریان پولهای خود را از بانکها خارج کرده بودند و حاضر نبودند دیناری سرمایهگذاری کنند. آنها میترسیدند که حالا نوبت مصادره اموال آنها باشد. عالیخانی با شناختی که از کارآفرینان داشت تصمیم گرفت که گروههای مختلف بازاریان و متخصصان را دستهدسته دعوت کند و نظر آنها را درباره چگونگی جلب سرمایه سرمایهداران و مبارزه با این رکود وحشتناک بخواهد. اول بازاریان تهران را دعوت کرد. بازار موتور رونق در کشور بود.
او فهمید که برای خروج از رکود باید جو عدم اطمینان بازار به دولت را از بین ببرد. عدم اطمینان به وضع مقررات صادرات و واردات و وضع عوارض خلقالساعه – عدم اطمینان به همهچیز. وقتی دولت از تصویب مقررات و قوانین خلقالساعه خودداری کرد و قوانین را تثبیت کرد و از مالکیت خصوصی حمایت کرد و در عمل اصل اسلامی «الناس مسلطون علی اموالهم» را اجرا کرد، کارآفرینان به صحنه آمدند و مشکلات را حل کردند و یکی از موفقترین دورههای تاریخی اقتصاد و صنعت را رقم زدند.
*منبع:آینده نگر
مجله خبری ایکسب، بازتاب اخبار و گزارشهای صنعت و اقتصاد ایران و جهان