چه دوست داشته باشیم و چه نه، سیاستهای اداری بخش غیرقابلاجتنابی از زندگی سازمانی است. بسیاری از مردم رفتار سیاستمدارانه را معادل با ریاکاری و عدم صداقت میدانند؛ اما واقعیت این است که رفتار سیاستمدارانه، از وجوه مثبتی نیز برخوردار است. قدرت مذاکره، تأثیرگذاری، مشارکت و متقاعد کردن دیگران، مهارتهای مهمی هستند که نهتنها کارهای سازمان را پیش میبرند، بلکه مشخص میکنند که اصولاً، چهکارهایی ارزش دارند.
توسعه مهارتهای سیاسی فردی، به کاهش استرس و بهبود عملکرد و اعتبار و پیشرفت حرفهای منجر میشود. یکی از نظرسنجیهای سال ۲۰۰۸، که بین ۲۵۰ مدیر کشور انگلیس صورت گرفته بود، این مسئله را تائید میکرد. ۹۰ درصد از مدیران معتقد بودند که مهارتهای سیاسی برای موفقیت و بهبود چشمانداز حرفهای افراد ضروری هستند. نتایج مطالعات تحقیقاتی متعددی که در مورد سیاستهای اداری صورت گرفته از این تئوری پشتیبانی میکند. اگرچه رابطهی مستقیم مهارتهای سیاسی و پیشرفت حرفهای، قویاً ثابتشده است، ولی دراینبین یک مشکل جدی وجود دارد: سیاستهای اداری برای همهی افراد به یک صورت مشابه عمل نمیکند.
گرچه تعداد تحقیقاتی که در زمینهی تفاوتهای جنسی و نژادی در مهارتهای سیاسی صورت گرفته، محدود است، اما محققان سازمانهای پالما پروه و دبرا نلسون معتقدند که زنان در اغلب موارد اهمیت رفتارهای سیاستمدارانه را در محیط کار نادیده میگیرند و انجام وظایف شغلی را مهمترین ابزار پیشرفت حرفهای خود میدانند. بسیاری از زنان، تمایلی ندارند که از این مهارتها استفاده کنند یا حتی آنها را ناراحتکننده میدانند. برخی از مردم زنان و اقلیتهای قومی را به خاطر اجتناب از رفتارهای سیاسی «politically naïve» میخوانند. آنها معتقدند که زنان باید به کمک آموزش و مشاورهی بیشتر، ارزش سیاستهای محیط کار را بهتر درک کنند.
این استدلال، بر یک فرض اصلی استوار است: اینکه زنان، فاقد مهارتهای سیاسی لازم برای هدایت زندگی سازمانی هستند. اما تحقیقات نشان میدهد که این فرضیه درست نیست. یکی از مطالعاتی که سال ۲۰۱۳ در ژورنال تحقیقات رهبری منتشرشده، به این نکته اشاره دارد که زنان و مردان خودشان را در خصوص مهارتهای رهبری، با یکدیگر یکسان میبینند.
مطالعات دیگری که در سال ۲۰۱۵ در ژورنال آکادمی کارآفرینی منتشر شد نیز نشان میداد که دانشجویان دختر، خودشان را به لحاظ مهارتهای سیاسی کارآمدتر از دانشجویان پسر میدانند. پس اگر مسئلهی اصلی، فقدان مهارت نیست، چرا زنان و اقلیتهای نژادی به نسبت کمتری از سیاستهای سازمانی بهره میبرند؟ پاسخ این سؤال، مخصوصاً با توجه به رابطهی مستقیم سیاستهای رفتاری و پیشرفت حرفهای، از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است.
یک بازی یکسان با مزایای مختلف
استانداردهای رفتاری محیط کار، توسط گروههای غالب و حاکم وضع میشود. ازآنجاکه مردان سفیدپوست بیشترین موقعیتهای رهبری را در دست دارند، میتوان گفت که آنها هنجارهای رفتار سیاسی در محیط کار را تعیین میکنند. یکی از تحقیقاتی که در همین زمینه صورت گرفت، باعث شد که محققان سیاستهای رفتاری را «بازی مردان سفید» نام دهند. این مطالعه نشان میدهد که مربیگری و شبکهسازی، عناصر اصلی و پیشزمینهی توسعهی درک سیاسی هستند. درحالیکه زنان و اقلیتهای قومی و نژادی، در زمینهی مربیگری و شبکهسازی همسطح مردان سفیدپوست عمل میکنند، اما از مزایای مشابهی بهرهمند نمیشوند.
علت این است که رفتارهای سیاسی، بهعنوان کلیشههای مرد سفیدپوست دیده میشوند. به همین دلیل وقتی به مرحلهی دستاوردها میرسیم، بهترین مزایا به مردان سفیدپوستی میرسد که سیاستمدارانه رفتار کردهاند. در تحقیقاتی که سال ۲۰۰۸ به رهبری کیت دیوی صورت گرفت، زنان سیاستهای اداری-سازمانی را یک سیستم غیررسمی توصیف کردند که قدرت را نزد صاحبان قدرت حفظ میکند. طبیعتاً هرکسی که در این گروه قرار نداشته باشد، از این مزایا محروم میشود.
نتایج این تحقیق نشان میداد که توصیف زنان از موانع شغلی درواقع همان توصیف آنها از موانع سیاسی است. تحقیقات بعدی این نتایج را تکمیل کرد: هرچند زنان و اقلیتهای نژادی، فضای سیاسی را بهخوبی درک میکنند، اما از همان مزایای مشابه با مردان سفیدپوست بهرهمند نمیشوند.
تناقضات هنجاری
یکی از نکات اصلی این مسئله، این است که برای زنان و اقلیتهای قومی- نژادی، شرکت در فعالیتها و اقدامات سیاستمدارانه، به معنی مشارکت در رفتارهایی است که متعلق به این گروه از افراد نیست. بهعنوانمثال تحقیقات دیوی نشان میداد که زنان، رفتارهای سیاسی را با ویژگیهای سنتی مردانه (مانند عملکرد تهاجمی و رقابتی)، مرتبط میدانند. مشارکت در این رفتارها برای زنان و اقلیتهای نژادی، مثل راه رفتن روی سیم است.
به این موضوع فکر کنید: آنها باید ازیکطرف بهمنظور پیشرفت حرفهای، در رفتارهای سیاسی شرکت کنند و از طرف دیگر، مبادرت به این رفتارها معادل است با به چالش کشیدن کلیشههای جنسیتی و نژادی. درنتیجه زنانی که به چنین رفتارهایی دست میزنند، با سرزنش و انتقاد مواجه میشوند. تحقیقات پروه و نلسون، این استدلال را تائید میکند. نتایج مطالعات آنها نشان میدهد که دامنهی رفتارهای سیاسی قابلقبول برای زنان، بسیار محدود و غالباً شامل تناقضات ذاتی است. بهعنوانمثال، یکی از پایهایترین رفتارهای سیاسی، جلبتوجه دیگران به دستاوردهای شما است. اما از زنان انتظار میرود که فروتن باشند، خودشان را همسطح دیگران بدانند و از خودمحوری پرهیز کنند.
هزینهی بازی
تناقضات و مشکلاتی که ذکر شد، روی انگیزه و سطوح استرس افراد تأثیر میگذارد. نتایج مطالعاتی که سال ۲۰۱۳ در مجله مدیریت بریتانیا منتشر شد، نشان میداد که زنان، سیاستهای سازمانی را نمودی از فرهنگ مردانه میدانند. پاسخها به این فرهنگ نیز سه مرحله داشت: اجتناب، مقاومت و درنهایت پذیرش. مرحلهی پذیرش، از آگاهی ناشی میشود: آگاهی از اینکه سیاست، قاعدهی بازی است. زنان و اقلیتهای قومی برای کسب مزایای عملکردی مانند دسترسی به روابط سودآور و ائتلافها، باید در تاکتیکهای سیاسی شرکت کنند، حتی اگر هیچ تضمینی برای موفقیت آنها وجود نداشته باشد.
رفتارهای سیاسی استانداردی برای چگونگی انجام کارها در سازمانها است و افراد، گزینه دیگری بهجز مشارکت در این رفتارها پیش رو ندارند. این بازی بی هزینه نیست. تحقیقات نشان میدهد زنانی که در سیاستهای اداری شرکت میکنند، غالباً حس میکنند این سبکرفتاری انرژی و روحیهی آنها را تخلیه میکند. شواهد حاکی از آن است که زنان به دلیل عدم تمایل به سیاستهای سازمانی، حتی ممکن است از نقش رهبری چشم بپوشند.
البته تحقیقات آتی باید این موضوع را در مورد مردان نیز بررسی کند. شاید در آینده مشخص شود که سیاستهای سازمانی، یک بازی قدیمی است که هیچکس تمایلی به شرکت در آن ندارد.
با توجه به چالشهایی که سیاستهای سازمانی برای زنان و اقلیتهای نژادی به وجود میآورد، شاید بهتر است که اجرای برنامههای آموزشی مهارتهای سیاسی، متوقف شود. مخصوصاً که مشکل فعلی، از کمبود مهارت ناشی نشده است. محققان معتقدند که بهجای این برنامهها، باید محیطی فراهم کنیم که از همهی افراد، یا تنوع رفتاری حمایت کند.
سازمانها دقیقاً به چه محیطی نیاز دارند؟ تحقیقات منتشرشده در مجله روانشناسی کاربردی، توضیح میدهد که زنان محیط کاری را ترجیح میدهند که همکاری، کار تیمی و حمایت را تقویت میکند. زنان در محیطهای مشارکتی بهتر رشد میکنند تا محیطهای رقابتی. تحقیقات شرکت اکسنچر، ۱۴ عامل کلیدی را برای تشکیل فرهنگ برابری، ضروری شناخت. این عوامل در سه حوزه قرار میگرفتند: تبدیل کردن تنوع جنسیتی و قومی به یکی از اولویتهای رهبری، دخیل کردن مردان در فعالیتها و راهکارهای متنوع و غیر کلیشهای، اطمینان حاصل کردن از اینکه کارمندان بهراحتی میتوانند خلاقیت و نوآوری داشته باشند و در محیط کار، خود واقعیشان را نشان دهند.
در چنین محیطی، زنان چهار برابر و مردان دو برابر بیشتر از محیطهای معمولی تا سمت مدیریت ارشد رشد میکنند. به نظر میرسد فراهم کردن محیط کاری که کمتر رقابتی و بیشتر مشارکتی است، به نفع همهی ما است. سیاستمداری سازمانی، شاید بازی مردان سفیدپوست باشد، اما مزیتهای این بازی هم صرفاً به تعداد معدودی از مردان سفیدپوست میرسد.
مجله خبری ایکسب، بازتاب اخبار و گزارشهای صنعت و اقتصاد ایران و جهان