یک سال با کرونا؛ آیا برای بازگشت به زندگی عادی آماده‌ایم

سال وحشتناکی بود اما بازگشت به زندگی عادی آن‌قدرها آسان نیست

کرون

عالم‌گیری ویروس کرونا سرانجام تمام خواهد شد اما اینکه چطور با دنیای بعد از کرونا کنار بیاییم برای همه جهانیان جای سؤال است.

بیشتر ما می‌توانیم، در یک زمان، افکار متناقضی در سرمان داشته باشیم؛ این شرایط اولیه پیش از انجام هر کاری است. در مواجهه با هر کاری حتی امور پیش‌پاافتاده،‌ نخستین عکس‌العمل من تقریبا همیشه این است که نمی‌خواهم آن را انجام دهم، اما به‌دنبال آن خیلی دلم می‌خواهدکه انجام شود. حرکت از حالی به حال دیگر نوعی درگیری ذهنی ایجاد می‌کندـ

به این فکر می‌کنم که آن سوی این حرکت چه چیز خوشایندی وجود خواهد داشت؛ تصور می‌کنم که اگر به‌سادگی این کار را انجام ندهم چه اتفاقی خواهد افتاد؛ چه تیپ افرادی نمی‌توانند با این موقعیت کنار بیایند و مانند آن ـ  که با حالت وحشیانه خاصی هفته پیش برایم اتفاق افتاد، بعد شنیدن خبر واکسن آسترازنکای آکسفورد. سه فکر متناقض به ذهن من خطور کرد: بالاخره به پایان این همه‌گیری نزدیک شده‌ایم؛ نرخ ابتلا به این بیماری،‌ از الان تا آن موقع، ‌به رشد صعودی ادامه خواهد داد و بسیاری آدم‌های دیگر خواهند مرد؛‌ و شگفت‌انگیزترین آن‌ها اینکه مطمئن نیستم برای بازگشتن به دنیای سابق آمادگی داشته باشم.

یک کلمه ترکیبی در زبان آلمانی وجود دارد به‌معنای پیش‌گیری از نوستالژی آینده که در جوار کودکان به‌شدت احساس می‌شود. به خودم نگاه‌ می‌کنم، در این زمان، با رسیدن به نقطه‌عطف اولیه و تجربه غلیان حسی مانند ازدست‌دادن: این امر مسلم که، در زمان نامعلومی در آینده، این دوران بخش‌ بزرگی از حافظه بلندمدت من را اشغال خواهد کرد. من برای آنچه آمده‌ و رفته است غمگین خواهم شد. من می‌دانم که فشردگی این دوران، بسیاری از آنچه در تقلا برای تنها آویزان‌ماندن بدون امیدی برای صعود بر باد رفت،‌ در 10 یا 20 سال آینده چهره‌ای متفاوت خواهد داشت.

چنین احساسی است که با نگاه‌کردن به سال آینده و ناگزیر شروع دوباره‌ چیزی مانند زندگی عادی پدید می‌آید. چیزهای زیادی پیش رو است که بتوان برای آن‌ها خوشحال بود: اینکه می‌توانم دوباره مسافرت کنم و اعضای خانواده‌ام را ببینیم؛ لذت‌های ساده‌ای مانند دیدار دوستان براییک عصرانه بدون پرسیدن این سوال از خودت که آیا این سهل‌انگاری تو را خواهد کشت؛ اینکه کودکانم را به مدرسه واقعی بفرستم؛‌ اخبار را بخوانم بدون آنکه چشمم به‌دنبال تعداد درگذشتگان این بیماری باشد و افرادی را تصور کنم که در تنهایی در بخش کرونا می‌میرند.

اما بعد چیز دیگری شبیه به دلهره همه این‌ها را بی‌ارزش می‌کند. احتمالا افرادی هستند که هر روز صبح از رختخواب بیرون می‌پرند و با شادمانی و شتاب درون روز جدید شیرجه می‌روند. کسان دیگری هم هستند مطمئنا اکثریت که هر بندی از فهرست کارهایی که باید انجام دهند برایشان به‌معنای مبارزه‌ای بزرگ با بی‌حوصلگی‌های یک نفر است.

در طول این همه‌گیری، زنگ اعلام لغو یک جلسه،‌ صفر‌شدن مسافرت‌ها، فرصت‌های بی‌پایان برای پرهیز از کسانی که به دیدن‌شان بی‌میل هستید و بهانه‌های روزمره برای دوش ‌نگرفتن امری وحشتناک،‌ سرگیجه‌آور، افسرده‌کننده و ترس آور بوده است. اما بیایید بپذیریم که برخی جنبه‌هایاین وضعیت به‌معنی برآورده‌شدن عنان‌گسیخته‌ترین رویاهایمان بوده است.

دوستی برایم نوشت ما تماس تلفنی نداشتیم ـ«می‌خواهم دور و بر کسانی باشم که نمی‌خواهند با من همکلام شوند؛‌ چنین کاری انرژی زیادی می‌گیرد.» و من دقیقا فهمیدم که منظور او چیست. چند روز بعد، من جلسه‌ای با نرم‌افزار زوم داشتم،‌ وضعیت تحمیلی وحشتناک که من را ملزم می‌کرد تا قیافه شاد و شنگولی از خودم به نمایش بگذارم درحالی‌که به من این اجازه را هم می‌داد تا با موهای نشسته در جلسه ظاهر شوم. نفر مقابل کمتر از پنج مایل دورتر در بروکلین بود و این واقعیت که مجبور نبودم برای دیدن او سوار مترو شوم مانند هدیه‌ کوچکی از جانب خداوند بود.

بیشتر بخوانید: وضعیت بیماری کرونا در کشور

یک جنبه این تعارض ـمی‌خواهم به زندگی سابق‌ام برگردم؛ نمی‌خواهم به زندگی قبلی برگردم ـیک اجتماع‌ناپذیری ساده است. این روزها من برنامه‌ها و فیلم‌های تلویزیونی را با ترسی غیرارادی نسبت به صحنه‌هایی که جمعیت زیادی بدون ماسک در آن حضور دارند می‌بینم. یک سال زندگی‌کردن با معضل مبتلا‌شدن به یک بیماری کشنده به این حس شکنندگی فراگیر دامن زده است که برای همه‌گیری هیچ کاری از دست‌مان بر نمی‌آید.

این ایده که در وضعیت کنونی یک پرواز پنج ساعته داشته باشم تا ماموریتی را 3000 مایل دور از فرزندانم به انجام برسانم، غیرقابل تصور است. اگر هواپیما سقوط کند چه؟ (من همیشه به این فکر کرده‌ام، اما می‌شود فکرش را از سر بیرون کرد اما براییک بیماری همه‌گیر چه؟)چطور می‌توانم در مورد همه‌گیری ریسک کنم وقتی خطرهای زیادی شناخته شده و واقعی‌بودن‌شان اثبات شده است؟

همه این‌ها می‌گذرد. طی یک سال یا بیشتر ، اگر خوش‌شانس باشیم،‌ بیشترمان تمام و کامل بر سر کار معمول خود برمی‌گردیم. این دوران عجیب‌وغریب،‌ مضحک و تنها به همین دلیل به‌شکل یک نوستالژی بزرگ نه به این دلیل که آنچه اتفاق افتاده خوب بوده است بلکه چون منحصر به‌فرد بوده است ـ نمود خواهد کرد. سال گذشته از بسیاری جهات وحشتناک بوده است اما با دانستن این که ما را در تاریخ ثبت خواهد کرد، بخشی از وجود من نمی‌خواهد که تمام شود.

توسطآینده نگر/ منبع: گاردین
منبعاتاق بازرگانی و صنایع معادن تهران
مطلب قبلیتجربه لذت‌بخش کار در استارت آپ
مطلب بعدیمنوچهر سلطانی حسینی، کارآفرین برندهای شوینده و بهداشتی

دیدگاه شما

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید