با انقلاب فرهنگی دانشگاهها، موسسات پژوهشی، بودجههای پژوهشی و نظامات اعتباری همه در خدمت آن جناحهایی قرار گرفت که در حاکمیت حضور دارند ولی اینها نتوانستند الگوی توسعه تعریف کنند.
کمال اطهاری/ اقتصاد توسعه/آینده نگر
آنچه مسلم است، فقدان برنامه توسعه جامعه ما را دچار سوءظن نهادینه کرده است. سوءظن نهادینه عوامل مختلفی دارد که سعی میکنیم در این مجال به آن بپردازیم. یک نمونه بسیار بارز آن مقوله فساد یا فساد سیستماتیک است. مبنای فساد سیستماتیک در اقتصاد ایران را رانت تشکیل داده است. مازاد اقتصادی ایران در اساس از نفت حاصل میشود؛ حاکمیت، گروهها و جناحهای مختلف بدون اینکه هیچگونه مدل توسعه جامعهداری یا جامعهمحوری داشته باشند به تدریج کوشش میکنند که برای جامعه بهروزی به ارمغان آورند. اما این کوشش به تدریج به جنگ جناحها برای تصاحب رانت نفت تبدیل شده و بودجه عمرانی را به حداقل رسانده است. بخش اصلی بودجه صرف فساد و بخشی از آن هم صرف هزینههای نظامی میشود البته بخشی از هزینههای نظامی حتما لازم است. اما برای سامان دادن بخش اصلی بودجه نظامی وجود ندارد که مازاد اقتصادی را از بخشهای مولد به دست آورد. این باعث میشود که بودجه اندک صرف مقولاتی شود که در نهایت هرچند لازم است ولی باعث کاهش رفاه مردم میشود. رانت و فساد باعث شده که سوءظن نهادینه جامعه به حاکمیت به طور مداوم افزایش پیدا کند و جلوهای از بروز آن همین اعتراض در خیابانها است. این اعتراضات هشداری است بر ساختاری که نه در تولید موفق است و نه بازتوزیع. در تولید موفق نیست چون مدام چالاکیاش را از دست میدهد. در بازتوزیع هم موفق نیست چون آن چیزی که حاصل مازاد اقتصادی نفت و مازاد اقتصادی داخلی است، یا غارت میشود یا در همان بوروکراسی محدود ختم میشود. الان دولت تبدیل شده به یک اسفنجی که تا موقعی که درآمد نفت بوده از این اسفنج چیزی بیرون بیاید ولی وقتی درآمد نفت کاهش پیدا کرده این اسفنج دیگر نم پس ندهد. نتیجه همه این موارد و مسائل این است که اعتماد عمومی به دولتها و سیاستگذارها کم میشود.
از سوی دیگر، وقتی درآمد نفتی بیشتر میشود ممکن است فساد هم بیشتر شود و دولت به جامعه بیتوجه باشد. اما باید روی مقابل این مسئله را در جامعه جستوجو کنیم. در واقع خود جامعه باید سازوکاری دقیق داشته باشد تا خودش را مقابل یک دولت سلطهگرا یا تمامیتطلب مجهز کند.آن چیزی که مشخص شده این است که روشنفکران رسمی داخل حاکمیت نتوانستند بعد از چهل سال الگوی توسعه مناسبی را ارائه دهند و نهادسازیهای پایهای را انجام دهند. ما هیچ نهاد پایه قابل تداومی در عرصه اقتصادی و اجتماعی نداریم. بعضی نهادها به صورت ناقص مثل شوراهای شهر شکل گرفته که آنها هم چون ناقص است چندان ثمربخش نیست. موضوع اصلی این است که هیچوقت جامعهای توسعه پیدا نمیکند مگر اینکه الگوی توسعهای را برای خودش تعریف کرده باشد و آن الگو مورد توافق اکثریت جامعه در حوزه زیرساخت قرار گرفته باشد.
این الگوی توسعه موقعی که انقلاب شد تولید نشده بود و بعد انتظار میرفت بالاخره همه موانع را جناحهای مختلف حاکمیت از سر راه بردارند. قبلا فکر میکردند که الگوی توسعه در ایران سرمایهداری وابسته است و با انقلاب از میان برداشته شد یا فکر میکردند فساد دربار است. البته آن چیزی که از منظر خودشان مانع میدانستند. اما آن الگوی ناقص و غیرنظاممندی که در نهادهای نوین توسعه حاکم بوده، به بعد از انقلاب هم رسید و با انقلاب فرهنگی هم این الگوها نوین نشد.
با انقلاب فرهنگی دانشگاهها، موسسات پژوهشی، بودجههای پژوهشی و نظامات اعتباری همه در خدمت آن جناحهایی قرار گرفت که در حاکمیت حضور دارند ولی اینها نتوانستند الگوی توسعه تعریف کنند. اینها در بهترین حالت ناقد روشنفکران رسمی هستند که ناقد فساد و نابرابری و فقرند.
در چنین شرایطی الگوی توسعه باید از دل جامعه مدنی بیرون بیاید. هیچ چارهای جز این نیست. یعنی دولت چارهای جز این نگذاشته است. دولتها این قابلیت را نداشته که الگوی توسعه تولید کند و در عین حال مانع آن شده که یک الگوی توسعه در جامعه مدنی تولید شود. باید پرسید دلیل اصلی این مانعتراشی چیست؟ چون به نوعی انقلاب فرهنگی انجام داده که فرار مغزها را موجب شده و فرار مغزها باعث شده جامعه مدنی بخشی از حافظه تاریخیاش را از دست بدهد. یعنی جامعه از لحاظ تکنیک میبایست امکان ارائه الگوی توسعه داشته باشد. شما وقتی حتی به موسسات پژوهشی آزاد اجازه نمیدهید به این ترتیب امکان این را که روشنفکران غیررسمی بتوانند در مورد الگوی توسعه گفتمان داشته باشند، از دست میدهند. هردو جناح حاکمیت هنوز هم همین گونه هستند. از روشنفکران به عنوان «میرزابنویس» میخواهند استفاده کنند و غیر از این اگر کار کنند طردشان میکنند.
این ترس از طردشدگی باعث شده است روشنفکران نتوانند دستگاههایی را به صورت الگوهای توسعه خلق کنند یعنی تبدیل میشوند به اینکه در آن الگوی ناقصی که در ذهن روشنفکران رسمی جناحهای مختلف حاکمیت است کار بکنند وگرنه طرد میشوند. در این زد و خورد یواشیواش فرسودهتر و فرسودهتر میشوند و خلاقیتشان هم کمتر میشود.
نسل جوانی را بدون هیچ الگوی توسعهای به جای بازنشستگان میآورند و خیلی هم خوشحالاند که بازنشستگان را حذف میکنند. نسل جوان به شدت هم ابنالوقتاند. چون در طول این مدت هر جناحی که سر کار آمده بوروکراسی را به خاطر نوآوری تنبیه کرده که حالا این تنبیه در اصلاحطلبها کمتر بوده است. به خصوص جناح توتالیتر و پوپولیست حاکمیت هر موقع سر کار آمده این را به شدت انجام داده و بوروکراسی الان یک بوروکراسی ترسو و ابنالوقتی است که از نوآوری گریزان است. چون نوآوری مثلا در این دوره ریاست جمهوری باعث طرد شدن در دوره ریاست جمهوری بعدی میشود. ما با یک چنین زمینهای روبهرو هستیم که بههیچوجه از داخل دولت نمیشود نوآوری و الگوی توسعه بیرون آید.
برنامهریزی ایرانی دو آفت بزرگ دارد: یکی سیاستزدگی و دیگری فنزدگی. حاکمیت الان به خاطر سیاستزدگیاش باعث شده در طول زمان اندیشه حصر بشود. اما همهچیز را همگان دانند. شما وقتی برنامهریزی میکنید باید این برنامه حامل تمام دانش جامعه باشد البته این تعریف عام است نه تعریف علمی. باید معرفت نهادسازی و معرفت دانستن نرمها، اعتقادات و سنتها را بلد باشند. مثل روشنفکران مشروطه که این را بلد بودند و قانوننویسیهایشان خیلی قوی و محکم و پابرجاست. سیاستزدگی موجب فساد سیستماتیک میشود و فرد با توجه به ایدئولوژی وارد سیستم میشود بدون آنکه شایستگی داشته باشد و اینها فساد سیستماتیک را ایجاد کرده است.
موضوع دیگر در حوزه برنامهریزی توسعهای فنزدگی است. باید برای توسعه الگوی مناسب داشت. الگوی توسعه را فن به دست نمیدهد، کامپیوتر و شرکتهای دانشبنیان و شرکتهای فناوری الگوی توسعه ارائه نمیدهد. نباید برای الگوسازی از دانشمندان و اندیشمندان علوم اجتماعی و اقتصادی استفاده ابزاری بکنند، این فنزدگی است. همین الان هم میبینید گفتمان الگوی توسعه گفتمان حذف شده است و چیزهای عجیبی به نام آیندهنگری میآید. وقتی با آنها صحبت میکنید و میگویید شما این آیندهنگری را بر اساس چه الگوی توسعهای میسنجید؟ میگویند که ما اصلا افتخار میکنیم که بدون الگوی توسعه آیندهنگری را انجام میدهیم. یا مثلا فرض کنید میگویید شهر هوشمند را چگونه میخواهید بسازید؟ در پاسخ میگویند که شهر هوشمند یعنی ما بتوانیم برای سطل زباله سنسور بگذاریم که وقتی پر شد بوق بزند. یعنی شهر هوشمند در این حد تنزل میکند. این نوع تفکرات فنزده الان در حاکمیت جایگزین الگوی توسعه شده و در این دولت هم به شدت تشدید شده است. این نوع فنزدگی و سیاستزدگی هم فساد سیستماتیک را زیاد کرده و هم مانع تدوین الگوی توسعه است و به این ترتیب نهادی که ساخته میشود چون الگوی توسعه ندارد ناقص است و این نقص باعث فساد میشود. در چنین محیطی سخن گفتن از اعتماد عمومی و هموارسازی بستر برای سرمایهگذاری و کارآفرینی دشوار است.
مثلا کارآفرین به وامهای زودبازده نیاز دارد. پشتیبان نهاد بانکی- مالی الگوی توسعه است. شما قبلش یک نهادی ایجاد میکنید که فناوری را بتواند به صورت شبکه و سلسلهمراتب تعریف کند و نحوه انتقال آن به جامعه را بداند. اما وقتی این نهاد را قبلا تعریف نکردهاید ولی وام زودبازده به کارآفرینان پرداخت میکنید، نتیجه آن جز فساد نخواهد بود.
در مورد شرکتهای دانشبنیان نه قانونهای حمایت از دارایی فکری تصویب شده است و نه سیستم دانشبنیان درست تعریف شده است. در واقع دانشبنیانی را به فن تقلیل دادهاند. شرکتهای دانشگاهی اسم خود را دانشبنیان گذاشتهاند و به آنها وام چهاردرصد میدهند اما شرکت دانشبنیانی مثل کارخانه ارج ورشکسته میشود بدون اینکه از هیچ وامی استفاده کند. مبنای همه اینها میشود رانتجویی و فساد سیستماتیک چون نهادها ناقص است. در مورد عدالت هم همینگونه است مثلا مسکن مهر یک نمونه روز بود. شما میخواهید بادوامسازی مسکن روستایی بکنید، کیفیت مسکن روستا را ارتقا دهید اما نهاد فنی که باید این را پشتیبانی کند، تاسیس نمیشود. در این ساختار افراد وام را میگیرند بدون اینکه بادوامسازی کنند و زمان زلزله خانهها روی سرشان خراب میشود.
الان این اتفاق دارد دوباره تکرار میشود. قرار است که دویستهزار نفر تجهیزگر انتقال توسعه دانشبنیان را به روستا بدهند. صندوق ذخیره ارزی، منابع مالی میدهد ولی تجهیزگران تربیتنشده، وامها را میگیرند. بازآفرینی شهری باید با توسعه دانشبنیان شهر پیوند بخورد. باید به این اصل توجه شود تا زمانی که نهادسازی صورت نگرفته، هر تصمیمی منجر به رانتجویی میشود.
اما رانتجویی خصلت ایرانیها نیست. دولتها مردم و جامعه را رانتجو کردهاند. این کژکارکردی جامعه را نسبت به مسائل دچار سوءظن نهادینه کرده است. روشنفکران رسمی که بنا بوده الگوی توسعه را بیافرینند در حوزههای آکادمیک موسسههای پژوهشی موفق نشدند. جهتگیری روشنفکران غیررسمی هم به نظر میرسد جهتگیری توسعهای نیست و هزینههای بالایی را به خاطر اعتراضاتشان دادند. به نظر من الان راهحلی که روبهروی ما هست این است که دولت به موسسات آزاد پژوهشی اجازه فعالیت بدهد. به انجمنهای مدنی اجازه فعالیت دهد. دولت دچار سوءظن نهادینه نسبت به احزاب و تشکلها است. اما راهحل بازگشت اعتماد و رفع سوءظن این است که حداقل هزینه موسسات پژوهشی را بالا نبرند تا اینها فعالیت کنند و نوآوری پدید آید. آزادی مجالی هم میتواند داشته باشد. همین است که میبینید یک جامعه در مورد عدالت هزینه میکند اما نصیبش اعتیاد و فقر و… میشود. چاره این است که روشنفکران غیررسمی با کمک گرفتن از دانش و استفاده از دانش خارج بتوانند دستگاه برنامه و الگوی توسعه را تولید کنند. این فرصت زیاد نیست. اینکه یک جمعی دچار آفت سیاستزدگی و فنزدگی نباشد.
اگر موقعیت اجماع روشنفکران و نهادهای مدنی برای تدوین الگوی توسعه از دست برود، ایران فرصت به دست آوردن توافق اجتماعی و همبستگی اجتماعی را از دست میدهد. فروپاشی شوروی در اوج قدرت نظامی بود و حتی در جهان مشروعیتش بعد از جنگ ویتنام از امریکا هم بیشتر بود ولی سیستم دچار فساد سیستماتیک شده بود و دیگر نمیتوانست نوآوری کند و مردم را قانع کند. مردم نسبت به آن دچار سوءظن نهادینه شدند و فروپاشید. الان هم یکی از دلایلی که اروپای شرقی و روسیه خیلی نمیتوانند الگوی توسعه در بعضی کشورها داشته باشند به خاطر گذشتههراسی است. این گذشته برای اکثریت مردم هراسناک است، این همان کمونیستها هستند و این حرفها همان حرفهای کمونیستهاست که پوپولیستها تکرار میکنند. اگر دولت کنونی ما چنین رویهای در پیش گیرد وضعیت ما حتی بدتر از آنها میشود؛ چون ایران در منطقه بسیار حساس و پرتنشی قرار دارد و اعتماد عمومی به عنوان سرمایه اجتماعی پاسدار ثبات اقتصادی و اجتماعی است.
مجله خبری ایکسب، بازتاب اخبار و گزارشهای صنعت و اقتصاد ایران و جهان